گفتگو با علی دهکردی

علي دهكردي از بازيگراني است كه بي دغدغه فقط به هنر مي انديشد. او فيلم هاي «از كرخه تاراين»، «روز شيطان» ، «سجده بر آب»، «خلبان» و ... نمايش هاي «چهار فصل»، «بازپرس وارد مي شود»، «ريچارد سوم» و... سريال هاي «در قلب من»، «مهرو ماه»، تصوير يك رؤيا» «خورشيد شب» و ... را در كارنامه دارد. با او گفت وگويي انجام داديم كه در پي مي آيد.
\ شما علي دهكردي را چقدر مي شناسيد؟
* با گريم يا بدون گريم؟
\ باگريم؟
* با هر گريم شخصيت خاصي دارد و من مي توانم به تعداد شخصيت هايي كه بازي كرده ام، به شما اطلاعات بدهم. بازيگري، هم عرض دارد هم جوهر يعني يك هنرپيشه با يك جسم واحد در تمام نقش ها ظاهر مي شود. مي خواهم بگويم گريم، تغييري در هويت اصلي ما نمي دهد فقط ممكن است در ايده آل ترين شكل، چهره ظاهري را تغيير دهد. چيزي كه باعث تفاوت مثلاً دو تا نقش مي شود جوهره آن كاراكترهاست.
\ شما بدون گريم چه كسي هستيد؟
* علي دهكردي واقعي، بچه شهرستان شهركرد به شماره شناسنامه ۶۴۰ كه هنوز بدون گريم، لهجه شهرستاني اش را مي توانيد راحت تشخيص دهيد.
\ چه شد به سمت سينما رفتيد، اتفاقي بود مثلاً از مدرسه جيم شديد و چون هوا سرد بود به سينما رفتيد يا عمدي و دانسته به اين مكان روي آورديد؟
* نه هوا سرد نبود، گفتند فيلمش خوب است ما هم رفتيم.
\ اسم فيلم يادتان هست؟
* فيلم داش غلام بود كه خيلي هم روي من تأثير گذاشت. اين فيلم براي ما كه مظلوم واقع شده بوديم، خيلي عالي بود. داش غلام سوار اسب از ميان نور و موسيقي بيرون آمد و برنو اش را بيرون كشيد و انتقام ما را گرفت.
آدم وقتي در شرايط نابسامان قرار مي گيرد، فكر مي كند حتماً حقش را خورده اند. براي يك بچه پابرهنه شهر كردي، اگر اسطوره از داش غلام شروع شود، هيچ اشكالي ندارد.
\ دوست داشتيد به جاي داش غلام بوديد؟
* در آن شرايط سني اين آرزو را نكردم چون يال وكوپال او را نداشتم ولي كاملاً يادم هست مواقعي بود كه خيلي دلم مي خواست سرو كله داش غلام با اسب و تفنگش پيدا شود. البته چون اين اسطوره بنيان هاي استواري نداشت، خيلي زود رنگ عوض كرد و با ديدن فيلم بعدي به كس ديگري تبديل شد مثلاً فردين يا تارزان.
\ من فكر مي كنم سينما ادامه رؤياهاي شما بود شما خودتان در اين باره چه فكر مي كنيد؟
* به نظر من سينما ادامه رؤياهاي تمام آدم هاست و من در اين مقوله تنها نيستم. سينما شغل دوم تمام آدم هاست و من حتي اگر مي خواستم به رؤياها هم ادامه بدهم در شهر كوچك و دورافتاده اي به اسم شهركرد سينمايي به آن معني وجود نداشت كه اين كار امكان پذير باشد. خودتان كه خوب مي دانيد در سينماهاي شهرستانها فقط فيلم هايي را اكران مي كنند كه تجاري است البته مقصر صاحبان سينما نيستند چون فيلم هاي هنري صرفاً در شهرستانها مشتري ندارند.
\ جز سينما به چه هنرهاي ديگري علاقه مند هستيد و چرا؟
* موقعي كه محصل بودم خط مي نوشتم، نقاشي هم مي كشيدم. در عكاسي كار كرده ام و الآن كه به عنوان بازيگر حرفه اي مشغول كار هستم دل مشغولي اصلي و واقعي ام شعر و موسيقي و عكاسي است. آن هم به خاطر اينكه امروز بازيگري از نگاه من يك كار كاملاً تكنيكي است. يعني در اكثر مواقع ما بيش از آنكه بازيگر باشيم تكنيسين اجراي نقش هستيم و در واقع چيزي به عنوان آفرينش هنري اتفاق نمي افتد و ايده آل در نهايت چيزي است كه كارگردان مي خواهد و در متن نوشته شده است. پس عجيب نيست اگر به نفس هنر علاقه مند باشم و به سمت شعر بروم يا داستان و يا همينطور به سمت موسيقي و عكاسي .
\ بازيگري از نظر شما چه تعريفي دارد؟
* ساده ترين تعريف بازيگري اين است كه بخواهي چيزي را به من بفهماني يا منتقل كني و ابزار اين كار بدن و بيان توباشد. پس بنا بر اين تعريف ساده تمام آدم ها بازيگرند تنها ممكن است گريم نشده باشند.
من راستش وقتي به بازيگري به عنوان هنر فكر مي كنم نه شغل؛ دو گروه ايده آل ذهنم را پر مي كند يكي بازيگراني كه در نخستين هاي نمايش هاي بشري در يونان باستان، رم يا حتي ايران باستان براي ستايش نيروهاي الهي كاري را انجام مي دادند كه ما امروز آن را بازيگري مي ناميم. ديگري كه بسيار برايم ملموس و حتي امروزي است شبيه خوانان تعزيه هستند. كساني كه شغلشان بازيگري نيست. اما احساس مي كنند اعتقاد آنها به آنها تكليف مي كند بازيگري كنند و فكر مي كنم اوج درگير شدن يك بازيگر با نقش در تعزيه اتفاق مي افتد و دليل آن انبوه مردمي است كه صادقانه با گريه گروه اجرايي را همراهي مي كنند.
\ بهترين نقشي كه تا به حال اجرا كرده ايد، كدام بوده است؟
* در سينما با آنكه هميشه من هم مثل مردم پيوند عاطفي خاصي با سعيد در فيلم «از كرخه تا راين» دارم. اما نقشي را كه در فيلم «روز شيطان» بازي كردم، بسيار دوست دارم و ازياد نمي برم.
\ نقش شما در آن فيلم چه بود؟
* من يك مأمور امنيتي بودم كه دقيقاً در فاصله نوروز و تعطيلات نوروزي درگير يك جريان بمب گذاري در تهران مي شود. زندگي اين آدم كه با پسركوچكش و مجموعه نگرانيهاي شغلي اش گره خورده بود برايم بسيار جذاب بود.
\ به عنوان يك بازيگر ، سينماي معاصر را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
* سينماي امروز ما در سه جهت موازي به جلو مي رود يكي فيلمهايي است كه فقط در جشنواره هاي خارجي معني مي كند و انگار اصلاً براي آحاد مردم ايران ساخته نشده است. البته با اين فيلم ها هيچ عنادي ندارم و اتفاقاً بسيار برايم با ارزش است كه با ابزار سينما نام ايران بر بلند ترين قله هاي فرهنگي دنيا درخشش پيدا مي كند. دومي فيلم هايي به تعبير من خنثي هستند كه معمولاً با پول و بودجه دولتي يا نيمه دولتي ساخته مي شوند و نه در جشنواره جهاني و نه در سينماي ايران موفق نمي شوند. سومي فيلم هايي هستند كه با هدف جلب مخاطب در سينماهاي ايران ساخته مي شوند كه متأسفانه امروزه شرايط فيلم سازي در اين گروه به جايي رسيده است كه هدف هر وسيله اي را توجيه مي كند. در مجموع تصور من اين است كه بحران اصلي دامنگير سينماي ما نبود تعادل در بين اين سه جريان فيلم سازي است.
\ البته فيلم هايي با ارزش وجود دارند كه هم خوش ساخت هستند، هم پر بيننده، اما شما در باره آنها چيزي نگفتيد.
* به نظر من اين نوع فيلم هايي كه شما گفتيد به حدي انگشت شمار هستند كه نمي توان آنها را در اين تقسيم بندي قرار داد اصلاً ما مزاحم آن فيلم ها نشويم بهتر است بگذارند كار خودشان را بكنند.
\ شما از چه نوع سينمايي خوشتان مي آيد و چرا؟
* نگاه ما به سينما در شرايط مختلف، متفاوت است يعني سينما هم مثل موسيقي در ضريبي از زمان، سيكل فكري و روحي و حتي سن و سالمان معني و مفهوم پيدا مي كند. مسلماً مواقعي جز يك فيلم سرگرم كننده و پر تحرك و نشاط آور به سينماي ديگري فكر نمي كنم و اتفاق هم افتاده كه مثلاً يكي از فيلم هاي كيشلوفسكي را چندين بار پشت سر هم ديده ام. اما در كل سينماي كمدي را خيلي دوست دارم. اما متأسفانه ما به عنوان آدم هاي شرقي هميشه محكوم به مضموم بودن هستيم، يعني اينكه شرايط تاريخي و جغرافيايي ما كه هميشه در معرض تاخت و تاز نيروهاي اجنبي بوده باعث شده است سايه غم روي ما سنگيني كند و جاي تبسم در خيلي از لحظات زندگي ما خالي باشد.
\ اگر سينما نبود چه اتفاقي مي افتاد؟
* مردم بيشتر تئاتر مي ديدند.
\ شما در تئاتر چه تجربه هايي داريد؟
* من از دوران نوجوانيم تئاتر بازي كرده ام و در دانشكده هنرهاي زيبا هم كارگرداني و بازيگري نمايش خوانده ام. نمايش هاي زيادي هم بازي كرده ام كه آخرينش نمايش «ريچارد سوم» نوشته ويليام شكسپير به كارگرداني آقاي داوود رشيدي بود.
\ پس به خاطر همين از نبود سينما خوشحال شديد درست است؟
* مسلماً جامعه اي كه با تئاتر پيوند داشته باشد، جامعه اي است كه با فرهنگ پيوند دارد آن هم يك پيوند زنده. در سينما در ايده آل ترين شكل هم اين پيوند يك پيوند مرده است. تئاتر هميشه در طول تاريخ تا امروز با فلسفه، انديشه، شعر و موسيقي پيوند داشته و هميشه به دنبال انديشه سالاري بوده است و همين كه اقتصاد هنوز تئاتر را مانند سينما آلوده نكرده، جاي شكر و سپاس است.
\ آخرين كتابي كه خوانديد چه نام دارد؟
* آخرين كتابي كه خواندم «قوانين ملاعمر» نام دارد كه مجموعه قوانين و اطلاعيه ها و اعلاميه هايي است كه رهبر طالبان براي مردم افغانستان صادر كرده است.
\ يك سؤال تقريباً خيلي جدي: چرا با آنكه اهل مجله و روزنامه و اين جور چيزها هستيد در سريال هاي ضد مطبوعاتي بازي مي كنيد؟
* اگر منظور شما سريال جوان امروز است من فكر مي كنم اين سريال نه تنها ضد مطبوعات نيست بلكه كاملاً در اداي احترام به نشريات با ارزش و با انديشه و متعهد است و مسلماً در تضاد و در تقابل با نشريات زرد و بي ارزش است.
\ شما بيشتر نيمه خالي ليوان را مي بينيد يا نيمه پر آن را؟
* به مقدار تشنگي ام بستگي دارد.
\ آب ها چرا سر بالا نمي روند؟
* بخاطر اينكه قورباغه ها ابوعطا نمي خوانند.
\ چه تعريفي از زندگي داريد؟
* متأسفانه آنقدر درگير زندگي وروزمره گي شديم كه ديگر اين زندگي است كه ما را تعريف مي كند. به عنوان يك چرخ دنده كوچك يا يك وزنه براي سنگين تر كردن بار اين سياره خاكي.
\ با خوانندگان ايران جمعه خداحافظي كنيد!
* جمعه هايتان آدينه باشد باشادي و شادي و باز هم شادي.
منبع:http://www.iran-newspaper.com/