دل نوشته
دو تارفیق بودن بچه هیئتی های شهرکرد همه میشناسنشون تصویر اول مربوط به شهید مسلم اصغرزاده از بچه های با حال هیئت,از خوبهای روزگار بود که واقعا یه عاشق دل داده بود . ازش غلط ندیده بودم واسه همین عاشقش بودم ,عکس دوم اسمش وحید بود رئیس هیئت بین الحرمین شهرکرد "اینم بگم مسلم هم رئیس هیئت عاشقان ولایت شهرکرد بود" هر دو بسیجی اما یک رنگ ,هر دو عاشق , عشق رب.نمی خوام شعر بگم اصلا نمی خواستم از شهیدا بگم من معتقدم انسانی که خودشو نساخته نمی تونه دیگران را بسازه اصلا من کی باشم که بخوام از شهدا بنویسم . ولی نوشتم ,بنا بر خواسته دوستان, تموم کنم .داشتم از کوچه می اومدم بالا در خونه وحیدینا دیدم مسلم داخل ماشینه صداش کردم , اومد بیرون چندوقت بود ندیده بودمش بوسیدمش , گفت میخوام برم کربلا. گفتم کی ,گفت فرد ا, گفتم بی وفا حالا میگی , لبخند زد , گفتم به خوشی نایب الزیاره باش گفت وحید هم می آد که یک دفعه در خونشون باز شد و وحید اومد سلام کردم , جواب داد , گفتم مارا یادت نره .بوسیدم ازشون خداحافظی کردم .چند روزی گذشت تو اینترنت اخبار را می خوندم که چشم خورد به یه خبر , آره بمب گذاری در کاظمین و شهادت ده ها ایرانی خواستم لیست را بخونم اولین اسم شکه ام کرد شهید مسلم اصغرزاده اومدم پایین تر نوشته بود شهید وحید کاظمی نیا داشتم می مردم .توفکر بودم دیدم زنگ خونمون خورد در را باز کردم دیدم هاشمه (از دوستان) گفت خبر را شنیدی !! مطمعن شدم آخرین صحنه تو ذهنم مجسم شد...
نمی خوام اغراق کنم ولی من با شهدا زندگی کرد . نه اینکه تو کتابا خونده با شم .گفتم پدر من(بدون اغراق)واقعا بسجی بود اسمش علی(علی اصغر) بود روز شهادت حضرت علی (ع)شهید شد دوباره نمی خوام داستان بگم , ولی اینو می گم این شهدا چیکار کردن که تو یه ماه مقدسی, روز مقدسی , ساعت مقدسی , اینا به کنار با ذکر مقدسی پر میکشن, این نیست که فقط یه یازهرا بگن یه یا ابالفضل تموم بشه نه به قول مرحوم سید جواد ذاکر اینقدر اذن بهت داده می شه که بتونی اسم یل ام البنین را ببری. بیام با هم تو زندگی شهدا یه سیری کنیم زیاد وقت نمی بره. یا علــــــــــــــــی
وقتتون را نمی گیرم به امید اون روزی که جوونهای این مملکت که اینهمه شهید داده بتونن ذره ای از معرفت حسینی را فرا بگیرن .
التماس دعا (واقعا دعا کنید)
نظر یادتون نره